جدول جو
جدول جو

معنی مس کلان - جستجوی لغت در جدول جو

مس کلان
(مِ کَ)
نوعی از مس، و بیرونی در الجماهر ص 245 آن را چنین توصیف کرده است: و منه (من النحاس) نوع یعرف بمس کلان أی نحاس الحملان (بار که بر زر و سیم زنند) فی غایهاللین قلیل السواد فی الاحماء لایصلب الفضه اذا حمل علیها فیقال ان ذلک لذهب فیه. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ کَ)
تثنیۀ مرکل. دو پهلوی ستور. (از اقرب الموارد). رجوع به مرکل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بیعانه. (منتهی الارب). عربون. ج، مساکین. (اقرب الموارد). عربان. (المعرب جوالیقی ص 232). ربون. پیش مزد. پیش بها. بخشی از بها که از پیش دهند
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ کَ)
فرس ثانی. فرس اعظم
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی از بخش دره شهر شهرستان ایلام که در 9 هزارگزی شمال باختری دره شهر و 9 هزارگزی جنوب راه مالرو ودره شهر به هندمینی واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 336 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سیکان. محصولش غلات، لبنیات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام شعبه ای از رود گاماسب در نهاوند
لغت نامه دهخدا
(دِهْ کَ)
دهی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. واقع در 30هزارگزی شمال باختری مسجد سلیمان. دارای 200 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمۀ هفت شهیدان تأمین می شود. راه آن شوسه. معدن گچ دارد. ساکنین از طایفۀ هفت لنگ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ)
نام فعلی این روستا ’سرون محله’ است که در چهارده هزارگزی باختر بابل واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
مشکان. نام قریه ای به فیروزآباد فارس و قریه ای به اصطخر و قریه ای به همدان نزدیک رودآور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مشکان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ مسل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
تثنیۀ مسال (در حالت رفعی). دو کرانۀ ریش مرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به مسال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ)
شاب مسحلان، جوان دراز بالا یاجوان فروهشتۀ تنک موی جای جای سترده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مسحلانی. و رجوع به مسحلانی شود
لغت نامه دهخدا
(مِ حَ)
تثنیۀ مسحل (در حالت رفعی). دو مسحل. دو کنار ریش یا دو طرف پایین عذار تا مقدم ریش. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، دو حلقۀ دو طرف دهانۀ لگام. (از منتهی الارب). رجوع به مسحل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه. واقع در 18500گزی جنوب شرقی هشتیان و 3500گزی غرب راه ارابه رو سرو. 221 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه سرو و چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و توتون، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قریۀ مسکران، از دیه های ساوه. (تاریخ قم ص 116 و 140)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسکان
تصویر مسکان
پیش بها ربون پیشمزد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بود، یکی از انواع علاقه مجاز است که اعتبار آن لفظ در معنی غیر ما وضع له استعمال شود. ما کان نامیدن چیزیست بدانچه در گذشته بدان نام بوده و اکنون نیست ماند و آتوا الیتامی اموالهم یعنی آنان که سابقا یتیم بودند ولی اکنون بالغ شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مو کشان
تصویر مو کشان
در حال کشیدن موی: (پر و بال ما کمند عشق اوست مو کشانش میکشد تا کوی دوست) (مثنوی. چا. خاور. 3) توضیح این بیت در چا. نیکلسن نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسئولان
تصویر مسئولان
پاسخگویان، سرپرستان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسولان
تصویر مسولان
دست اندرکاران، کارگزاران
فرهنگ واژه فارسی سره
از روستاهای بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
خم ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
کوزه ی کوچک، تنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
بیضه ی حیوان، نوعی قارچ سنتی، در باور عوام از آن به عنوان
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمتی از گاوسرا که در آن ماست و کره گیرند
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف مسی بزرگ برای حمل آب، شیردان مسی
فرهنگ گویش مازندرانی
ساختمان ظاهری آسیاب، مکان آسیاب
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف مسی بزرگ با لبه ی پهن که در آن شیر یا آب ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی